مرد دیوانه

مرد دیوانه

مرد دیوانه دنیایش رنگ چشمانش است و شاید نبیند شما را که می آیید و میروید. و شاید او هم رفته است.
مرد دیوانه

مرد دیوانه

مرد دیوانه دنیایش رنگ چشمانش است و شاید نبیند شما را که می آیید و میروید. و شاید او هم رفته است.

مرگ استوار

شب، روز،

و لحظات سرد سکوت،

در همیشه ی دقایق

قلبم را میان نامردمی ها میمیراند.

اشکهایم دنیا را به باد فراموشی میسپارد

وجدان بیدار خواب آلود را...

در این دور معکوس زمین

و سر در گمی های زمان

کاش میشد به عقب باز نگشت.

ساحل از یادم رفته،

این مردم از ابلیس چه میخواهند

وقتی همه با او همرنگ شده اند

در بی وجدانی دریا!

-----------------------------------

پ.ن: مرا بخوان به سرودی دوباره؛ به مرگی استوار.





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد